راه زندگی



میخوام یه فصل جدیدی شروع کنم از یه ناهیدی که همیشه آرزوشو داشتم.قلبم از عشق به کسی که نباید خالی شده.خیلی حس جالبیه که در عین حال که یه غم عمیق دارم.یه شادی عمیقی ام دارم.البته شادی نه هنوز.ولی رها شدگی دارم.آخه میدونی چیه.یه چوری همه چی بدون اینکه خیلی تقصیر من باشه بهم خورده که احساس میکنم قراره یه کار خیلی خوب برام بکنه.خیلی خوب.خدای من بزرگترینه.اینو بهم ثابت کرد.

قراره تو من از این به بعد یه نگارا وجود داشته باشه که تمام اصول زیبایی و به خود رسیدن رو وسواس گونه اجرا میکنه.در عین حال سخت کار میکنه،تلاش میکنه پول در میارهخوش میگذرونه.یه محمد رضا وجود داشته باشه که میخونه،فکر میکنم عمیقه کارای خفن میکنه.یه هدا که همه کتابای دنیا رو میخونه.یه خودم که هر چی میره باشگاه و و رزش میکنه خسته نمیشه.هر بار یه مربی ورزش میبینه،دلش میره.


چقدر بعضیا خوبن.امروز حالم بد بود.نارحت بودم.صبح تصمیم گرفتم به گفته پانته آ،فقط برای ساعت به ساعتم برنامه ریزی کنم و واقعا هم بهترین کار بود.

صبح تو دستشویی اومد که گریه ام بگیره،گفتم فقط ببین تو 1 ساعت آینده باید چیکار کنی.باید صبحانه میخوردم،لباس های روشن کثیفم رو می شستم و وسایم رو جمه میکردم و میرفتم کتابخونه.پاشدم و همین کار رو کردم.

رفتم کتابخونه،در حالیکه فقط داشتم سعی میکردم که خوب باشم و به 1 ساعت بعدیم فکر میکردم که دیدم میم اومده،اتفاق از این بهتر نمیتونست بیفته.دلم داشت برای میم پر میکشید.

میم خوش انرژی باحال مهربون من،موهای طلایی تا کمرش رو کراتینه کرده بود.صاف صاف.ناخنای خوشگل کشیده اش رو ژلیش قرمز کرده بود.پوستش مثل ماه شفافه و خوش تیپ ساده.

حالا به این ترکیب خانم دکتره متخصص بودنش رو هم اضافه کن،با همه کس و همه مدل آدمی از چادری و مذهبی گرفته تا آدم نا به کار J خوب بودنش رو هم اضافه کن.صمیمیت و رفاقتی که میتونه باهات بریزه مخصوصا اگه ادم بی حاشیه و خوش اخلاقی باشی به شدت بهت نزدیک میشه.

حالا بی تربیتی و شوخیاشم اضافه کن.مثل خر درس خوندناش چند ماه پشت سر هم هیچ تفریحی نکردن و هیچ جا نرفتن،تمام عید،14 ام 15 ام خرداد،همه تعطیلایای پشت سرهم که همه تو برنامه ان.

از اون ورم عاشق سفر و تفریح و مهمونی بودن،عاشق با دوستا چرخیدن،به موقعش شیطونیا.

خلاصه که حالم خوب شد و انقدر ازش گفتم دیگه حوصله بیشتر گفتن ندارم فکر کنم باید به فکر برنامه 1 ساعت بعدی باشم.


این روزا شروع کردم درس خوندن برای کنکور ارشد رو.دوست دارم این مدل تجربه هارو.سخته ولی ارزشمنده.

هفته پیش نمیدونم به خاطر اختلالات هورمونی بود یا هرچی حالم خیلی بد بود.از همه چی دلگیر و ناراحت بودم.عصر پنج شنبه تو حیاط دانشگاه تهران راه میرفتم و گریه میکردم.

این هفته خوب بودم.تمام اپ ها جز اینستاگرام رو از گوشیم پاک کرده بودم و کلی احساس ارامش کردم.

دیدم من فقط عاشق تصویرشم.عاشق تصویری که ازش خواستم و با شرایط قبلی من نمیخوام به اون رابطع برگردم.راستش رو بگم میخوام ها ا ز لحاظ احساسی اما نمیزارم اتفاق بیفته چون من باید برای خودم ارزش قایل باشم،باید خودمو دوست داشته باشم.

بعد دیدم حال آدم ها واقعا فقط به حال دلشون وابستس.هوای بارونی جذاب،اگه حال دلت خوب باشه،قشنگ و هیجان انگیزه،اگه حال دلت بد باشه دلگیر و وحشتناک و اشک دربیار.

خلاصه که دوسش دارم اما دارم فراموشش میکنم.حالا به نفعه،نیست یا هرچی رو نمیدونم.من تلاش خودمو کردم.

به چنتا چیز دیگه هم فک کردم.یکی اینکه پرکار و شلوغ بودن یا سرخلوت و ریلکس بودن؟

بعد از تموم شدن درسم تو کارشناسی واقعا سرم خلوت بود،اما به نظرم پیشرفت تو اینه که هی بیفتی تو دل چالش های جدید.

درس خوندن پروسه سخت و طولانی ایه و الان وضعیت طوریه که نمیدونی تهش چی میشه ولی من میرم جلو.

دیروز همین که داشتم به این فکر میکردم که تو این هوای بارونی باحال چرا نمیتونم برم پیاده روی و صبحونه یکی از دوستان دوران دبیرستانم که فکر میکنم الان داروسازی میخونه یا علوم ازمایشگاهی و معمولا سر کار و دانشگاس یه عکس از هوای خفن استوری کرد و یه کافه و محیط کار یا درسش.

دیدم واقعا این لذت بخش تره که تو از همون داستانی که توشی لذت ببری تا اینک قر اینو بزنی که چرا من الان نباید مهمونی و برنامه و ویلای خارج از شهر با کسی که دوسش دارم باشم.همیشه که قرار نیس طبق ساخته های ذهنت پیش بری اصلا گاهی بهتره اونطوری نشه،چون ذهنت شاید عقلش نمیرسه که بهتر از اینم هست.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جشنواره هویت من ایران پاوربانک | بررسی و خرید پاوربانک (شارژر همراه) آموزش مقاله خوانی صفر و یک **گروه دوچرخه سواری هم رکاب قزوین*09380338496* فرش ماشینی | خرید فرش ماشینی | قیمت فرش ماشینی اولین و بزرگ ترین سایت اخبار و اطلاعات موبایل و اپراتورهای ایران فروش محصولات پلی یورتان پلاکت چهل تیکه